نقش هنر در توسعه فعالیتهای امور تربیتی
نقش هنر در توسعه فعالیتهای امور تربیتی
نقش هنر در توسعه فعالیتهای امور تربیتی
نويسنده: اقدس جهان
رابطه هنر و تربیت، رابطه ای دیرین است. گاهی محتوای آثار هنری پیام تربیتی دارد، گاهی پیام های تربیتی در قالب هنری مطرح می شود و بر ماندگاری و اثرگذاری آن می افزاید.
همگان بر این باورند که انسان موجودی پیچیده است و شناختنش دشوار. برای نفوذ به درونش راه های زیاد و در عین حال کمی وجود دارد؛ زیرا انسان ها متفاوت از یکدیگرند. اما آنچه تا به امروز مسلم شده این است که هنر و جنبه های گوناگون آن تاثیری بس شگرف بر انسان دارند. چه بسیار شنیده و دیده ایم که انسانی تحت تأثیر کلمه ای زیبا یا حتی رنگی دلنشین متحول شده و مسیری دیگر برای زندگی اش برگزیده است. مسیری که او را از ظلمتی محض به نزدیکترین جایگاه نزد خداوند پیوند داد. پس بی شک برای ساختن، تربیت کردن و پروراندن انسانی های با اخلاق و تربیت اسلامی، بهترین و مطمئن ترین راه استفاده از هنر در تربیت است.
رابطه هنر و تربیت، رابطه ای دیرین است. گاهی محتوای آثار هنری پیام تربیتی دارد، گاهی پیام های تربیتی در قالب هنری مطرح می شود و بر ماندگاری و اثرگذاری آن می افزاید. از اینجاست که دو مقوله جداگانه، اما به هم پیوسته رخ می نماید:
در سازندگی، ابتدایی ترین و نخستین مسئله ارتباط است. برقرارکردن رابطه فکری و روحی با یک فرد، با جامعه، با افراد یک کلاس، با فرزندان یک خانواده و... مرحله نخست انتقال ایده ها و پیام های تربیتی است. پس از برقراری رابطه، ابلاغ پیام است. این، مکمل آن و به ثمر رساننده آن است. مثل یک تماس تلفنی که ابتدا باید خطی بین مبدأ و مقصد وجود داشته باشد، سپس امکان ارتباط و برقراری تماس باشد و مانعی بر سر راه نباشد و خط آزاد باشد تا بتوانید تماس بگیرید. تاثیرگذار بودن تماس با دیگران، در گرو ملاحظات و مراعات شرایط و ویژگی ها در پیام دهنده، پیام گیرنده، ابزار پیام رسانی و محتوای پیام و استمرار و تاثیر است. پس می توان چهار مرحله ارتباط سازنده را که در مقوله تربیت هنری باید لحاظ کرد، چنین برشمرد:
در هنری ساختن تربیت، تاکید بر دو مقوله اخیر است و مربیان هنرمند، بر بعد زمانی کار خویش می افزایند. بسیاری از حرف ها گفته می شود و پیام ها به مخاطبین رسانده می شود، اما چند درصد از پیام ها اثرگذار است؟ و چه مقدار از آن اثرها استمرار دارد؟
کار هنر و شیوه یک مربی هنرمند در مهارت او نسبت به تاثیر مستمر تربیتی بر روح و جان افرادی است که مخاطب پیام اند. به موازات این مقصود، حیات مربی هم در توالی زمان ها و نسل ها استمرار می یابد. دست یافتن به زبانی هنری، بیانی بلیغ و شیوا، شیوه های اثرگذار و نافذ، پیام هایی نو و مفاهیمی بدیع می تواند بخشی از این شیوه ها به شمار آید. رسیدن به این مرتبه و قوت هم، یک تعهد محسوب می شود. بی شک تلاش در عرصه انسان سازی و تربیت شایسته، نوعی جهاد است. عرصه تلاش و مجاهدت هم بسیار گسترده است، دشمنان بشریت هم از محورهای مختلف هجوم می آورند و ابزار نو به نو و پیشرفته به کار می گیرند، تا به اهداف شیطانی خود و افساد حرث و نسل برسند. اگر جبهه ها و محورهایی را که از آنها مورد هجوم قرار می گیریم، نشناسیم دفاع فرهنگی شایسته ای هم نخواهیم کرد و اگر دشمنان پیدا و پنهانی را که نقاب زده یا عریان به جنگ ارزش ها و مبانی اخلاقی وارد میدان می شوند نشناسیم و حرکات و برنامه هایشان را تیزبینانه رصد نکنیم، از شکست خوردگان این عرصه خواهیم بود. شرایط مکانی و زمانی و ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی جامعه امروز را هم اگر ارزیابی درست و دقیقی نداشته باشیم از ارائه برنامه های درست و موثر تربیتی ناتوان خواهیم بود و نسل امروز را از دست خواهیم داد. پس شناخت عنصر زمان، شیوه های دشمنی دشمنان، زمینه های موجود برای تهاجم بیگانه، محورهای آسیب پذیر در جامعه، چهره های مرموز و پشت صحنه، از عوامل موفقیت در تربیت است.
در یک تقسیم بندی می توان افراد جامعه را به سه گروه تقسیم کرد:
الف) گروهی که از زمان خودشان عقب ترند و فکر و روش و کارشان متناسب با صدها سال قبل است.
ب) گروهی که معاصر با زمانند که باید بکوشیم حداقل از اینان باشیم.
ج) گروهی که جلوتر از زمان خویش اند و آینده های دورتر را هم می بینند و به تناسب آن عمل می کنند و برنامه می دهند و حرف هایشان ماندگار و رهنمودهایشان جاودانه است و تاریخ مصرف ندارد. اگر زمان شناس باشیم، آمادگیهای لازم و شیوه های مناسب با زمان هم خواهیم داشت.
به تعبیر حضرت علی(ع): «من عرف الزمان لم یغفل عن الاستعداد» «کسی که زمان را بشناسد، از آمادگی و آماده سازی غافل نمی شود.» (الحیاه، ج ۱، ص ۱۳۵).
اگر درک درستی از زمان داشته باشیم، مسئله سرعت و شتاب، ارتباطات جهانی، بی حوصلگی نسل حاضر، راحت گزینی و دوری از پیچیدگی و دشواری، تکیه بیشتر بر رسانه های تصویری و... را هم مدنظر قرار خواهیم داد و در برنامه های تربیتی، ابزار و شرایط را به استخدام «اهداف تربیتی» خواهیم گرفت. اگر آموزش انتقال معلومات و دانش هایی از بیرون به ذهن افراد تحت تعلیم باشد،پرورش عبارتست از رویاندن از ریشه و رشد دادن از درون و به فعلیت رساندن قوا و استعدادهای نهفته در انسان ها. استعدادهای بشری تنها در زمینه علوم و فنون و مهارت نیست، بلکه عرصه اخلاق و معنویت و کمال جویی هم قلمروی است که باید استعداد های افراد را شناخت و آن را همچون بذری رویاند و آبیاری و مراقبت کرد تا به مراحل بالاتر رشد برسد. نقش هنر در این زمینه می تواند توجه دادن انسان به فطریات و جاذبه های معنوی و راز خلقت و چرایی زیستن و هدف آفرینش باشد و مربی هنرمند، حرکت درونی و رشد باطنی در افراد را سامان می دهد. هنر می تواند در ذهن افراد، سوال پدید آورد و در پی آن، آنان را برای یافتن جواب برانگیزد. سوال های اساسی برای حیات انسانی چیست؟ کیستم و چیستم و کجایم و چرا زندگی می کنم و چگونه ام و چگونه باید باشم؟ اینها سوالاتی است که گاهی مورد غفلت انسان است و یادآوری آنها نشان بیداری است. اگر روش های هنری بتواند این سوال ها را برای انسان عمده و اساسی کند، یک گام به جلو برداشته است. و اگر بتواند شوق و انگیزه یافتن جواب را هم پدید آورد، گامی دیگر برداشته است و اگر پاسخ ها را هم به کمک تلاش و حرکت درونی انسان ها بیابد، گام سوم تحقق یافته است. طرح سوال تازه در ذهن و کمک به حل آن و یافتن پاسخ درست، کار ارزنده و تحول آفرینی است که از هنر ساخته است و هنر است که انسان را در آستانه «حقیقت های پنهان» به درنگ و تامل وا می دارد. ورزیدگی فکر انسان در اثر نوعی ورزش خودجوش و دست و پنجه نرم کردن با ابهام ها، سوال ها، مشکلات و راه حل ها،در سایه هنر عملی است. روشن است که نوآوری و خلاقیت و ابداع، در نحوه پرداختن به موضوع نیز دامنه تاثیرگذاری و رشد از درون را می افزاید. از قوی ترین عوامل برانگیزاننده، دوست داشتن و نفرت داشتن است. به تعبیر دیگر، «حب و بغض» در ایجاد انگیزه برای انجام یا ترک کاری بسیار نیرومند است. بهره گیری از تشویق هم بر همین پایه استوار است. الگو، و نقش آن در جذب نیز آشکار است و تاثیر قهرمانان و اسوه ها و زندگی نامه آنان بیش از موعظه مستقیم است. محبت ها و بغض و کینه ها اگر در مسیر خوب هدایت شود، زمینه ساز تعالی روحی و اخلاقی انسان هاست. در تربیت، الگوی مثبت و شایسته ، دیگران را در پی خود می کشد و الگوهای منفی، انحطاط آور و ابتذال آفرین است. رمز دعوت به تبعیت از اسوه ها که در قرآن است و نهی از پیروی از سران تباهی در همین حقیقت نهفته است. گزافه نیست اگر نقش هنر را بالاترین نقش در ایجاد کشش و کوشش در انسان ها بدانیم. از این رو به کارگیری هنر در برنامه های تربیتی، می تواند تاثیر تربیت را عمیق تر و ماندگارتر سازد و بستر تاثیرپذیری از هدایت ها و حکمت های متعالی را گسترده تر گرداند. همان گونه که در یک سوپر مارکت یا مغازه، ویترین و دکور تاثیر بسزایی در جذب مشتری دارد، ارزش های معنوی و تربیت های اخلاقی هم کم ارزش تر از کالاها و اجناس نیستند. برای عرضه آنها هم، باید از ذوق و هنر بهره گرفت و جاذبه آفرید و ابداع داشت. معرفی قهرمانان خوب و الگوهای شایسته، در قالب فیلم، تئاتر، داستان، نقاشی و خط، طراحی، آموزش، شعر و سرود، در راسخ تر کردن ملکات اخلاقی در انسان ها موثر است. در میان جوانان هم الگوهای خوب، فراوان یافت می شود، آنان که برای لحظه لحظه عمرشان برنامه ریزی می کنند. آنان که هر کاری را در شان و شایسته جایگاه انسانی خود نمی دانند. آنان که در زندگی فردی و اجتماعی به حریم ها و خط قرمزهایی معتقدند و رفتار خود را براساس آنها تنظیم می کنند، آنان که خلأ روحی خود را با عبادت پر می کنند. اینان هم تابلوهای کمال نمایند و نقش الگویی دارند. می توان با ابزار و شیوه های هنری، این گونه افراد و چنین صفات و حالاتی را به صورت سرمشق در آورد و هنرمندانه الگوهای ارزشی ارائه نمود و به تکثیر خوبی ها پرداخت. ایجاد نفرت از ستم و ریا و تبعیض و اعتیاد و بیکاری و دروغ و مفاسد اخلاقی هم می تواند زمینه فاصله گرفتن جوانان را از این رذائل فراهم سازد، که تنها در سایه کار هنری، عملی است و نقش آفرین تر، اگر در امر تربیت در پی تاثیرگذاری و جذب مخاطبیم، از نوآوری به عنوان یکی از اهرم های جذب، نباید غفلت کنیم. گریز از تکرار و یکنواختی که در افراد است، ضرورت ابداع و شیوه های نو را در تربیت الزامی می سازد و هنر می تواند به تربیت هم جاذبه ببخشد. طبعاً کسانی توانایی نوآوری دارند که با شیوه های کهن و نمونه های قدیم و قالب های متداول و مرسوم آشنا باشند ونارسایی ها و ضعف جاذبه های آنها را بشناسند و در پی نوآوری برای تحت پوشش قراردادن گروه های بیشتر و متنوع تری باشند. از این جهت کار مربی باید پیوسته از تحول و نوشدن و ابداع برخوردار باشد. بکارگیری هنر در مورد تربیت از این رهگذر است که هم ضرورت می یابد، هم افق های جدیدتری را می گشاید. کنار گذاشتن قالب های سنتی و دیرین، درست نیست؛ اما بهره گیری از آنها هم هرگز کافی نیست. مثل شیوه های تبلیغی که اکتفا به رسم کهن پاسخگو نیست، بلکه در کنار آنها از روش های نو هم باید بهره گرفت. چون نوآوری و نوگرایی بردامنه مخاطبان پیام تبلیغی و تربیتی می افزاید.
باری، هنر تربیتی شاخصه ارزشی بودن هنر است و تربیت هنری عامل دیرپایی وگستردگی و نفوذ بیشتر محتوای تربیت است.
منبع:روزنامه کیهان
/س
همگان بر این باورند که انسان موجودی پیچیده است و شناختنش دشوار. برای نفوذ به درونش راه های زیاد و در عین حال کمی وجود دارد؛ زیرا انسان ها متفاوت از یکدیگرند. اما آنچه تا به امروز مسلم شده این است که هنر و جنبه های گوناگون آن تاثیری بس شگرف بر انسان دارند. چه بسیار شنیده و دیده ایم که انسانی تحت تأثیر کلمه ای زیبا یا حتی رنگی دلنشین متحول شده و مسیری دیگر برای زندگی اش برگزیده است. مسیری که او را از ظلمتی محض به نزدیکترین جایگاه نزد خداوند پیوند داد. پس بی شک برای ساختن، تربیت کردن و پروراندن انسانی های با اخلاق و تربیت اسلامی، بهترین و مطمئن ترین راه استفاده از هنر در تربیت است.
رابطه هنر و تربیت، رابطه ای دیرین است. گاهی محتوای آثار هنری پیام تربیتی دارد، گاهی پیام های تربیتی در قالب هنری مطرح می شود و بر ماندگاری و اثرگذاری آن می افزاید. از اینجاست که دو مقوله جداگانه، اما به هم پیوسته رخ می نماید:
در سازندگی، ابتدایی ترین و نخستین مسئله ارتباط است. برقرارکردن رابطه فکری و روحی با یک فرد، با جامعه، با افراد یک کلاس، با فرزندان یک خانواده و... مرحله نخست انتقال ایده ها و پیام های تربیتی است. پس از برقراری رابطه، ابلاغ پیام است. این، مکمل آن و به ثمر رساننده آن است. مثل یک تماس تلفنی که ابتدا باید خطی بین مبدأ و مقصد وجود داشته باشد، سپس امکان ارتباط و برقراری تماس باشد و مانعی بر سر راه نباشد و خط آزاد باشد تا بتوانید تماس بگیرید. تاثیرگذار بودن تماس با دیگران، در گرو ملاحظات و مراعات شرایط و ویژگی ها در پیام دهنده، پیام گیرنده، ابزار پیام رسانی و محتوای پیام و استمرار و تاثیر است. پس می توان چهار مرحله ارتباط سازنده را که در مقوله تربیت هنری باید لحاظ کرد، چنین برشمرد:
در هنری ساختن تربیت، تاکید بر دو مقوله اخیر است و مربیان هنرمند، بر بعد زمانی کار خویش می افزایند. بسیاری از حرف ها گفته می شود و پیام ها به مخاطبین رسانده می شود، اما چند درصد از پیام ها اثرگذار است؟ و چه مقدار از آن اثرها استمرار دارد؟
کار هنر و شیوه یک مربی هنرمند در مهارت او نسبت به تاثیر مستمر تربیتی بر روح و جان افرادی است که مخاطب پیام اند. به موازات این مقصود، حیات مربی هم در توالی زمان ها و نسل ها استمرار می یابد. دست یافتن به زبانی هنری، بیانی بلیغ و شیوا، شیوه های اثرگذار و نافذ، پیام هایی نو و مفاهیمی بدیع می تواند بخشی از این شیوه ها به شمار آید. رسیدن به این مرتبه و قوت هم، یک تعهد محسوب می شود. بی شک تلاش در عرصه انسان سازی و تربیت شایسته، نوعی جهاد است. عرصه تلاش و مجاهدت هم بسیار گسترده است، دشمنان بشریت هم از محورهای مختلف هجوم می آورند و ابزار نو به نو و پیشرفته به کار می گیرند، تا به اهداف شیطانی خود و افساد حرث و نسل برسند. اگر جبهه ها و محورهایی را که از آنها مورد هجوم قرار می گیریم، نشناسیم دفاع فرهنگی شایسته ای هم نخواهیم کرد و اگر دشمنان پیدا و پنهانی را که نقاب زده یا عریان به جنگ ارزش ها و مبانی اخلاقی وارد میدان می شوند نشناسیم و حرکات و برنامه هایشان را تیزبینانه رصد نکنیم، از شکست خوردگان این عرصه خواهیم بود. شرایط مکانی و زمانی و ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی جامعه امروز را هم اگر ارزیابی درست و دقیقی نداشته باشیم از ارائه برنامه های درست و موثر تربیتی ناتوان خواهیم بود و نسل امروز را از دست خواهیم داد. پس شناخت عنصر زمان، شیوه های دشمنی دشمنان، زمینه های موجود برای تهاجم بیگانه، محورهای آسیب پذیر در جامعه، چهره های مرموز و پشت صحنه، از عوامل موفقیت در تربیت است.
در یک تقسیم بندی می توان افراد جامعه را به سه گروه تقسیم کرد:
الف) گروهی که از زمان خودشان عقب ترند و فکر و روش و کارشان متناسب با صدها سال قبل است.
ب) گروهی که معاصر با زمانند که باید بکوشیم حداقل از اینان باشیم.
ج) گروهی که جلوتر از زمان خویش اند و آینده های دورتر را هم می بینند و به تناسب آن عمل می کنند و برنامه می دهند و حرف هایشان ماندگار و رهنمودهایشان جاودانه است و تاریخ مصرف ندارد. اگر زمان شناس باشیم، آمادگیهای لازم و شیوه های مناسب با زمان هم خواهیم داشت.
به تعبیر حضرت علی(ع): «من عرف الزمان لم یغفل عن الاستعداد» «کسی که زمان را بشناسد، از آمادگی و آماده سازی غافل نمی شود.» (الحیاه، ج ۱، ص ۱۳۵).
اگر درک درستی از زمان داشته باشیم، مسئله سرعت و شتاب، ارتباطات جهانی، بی حوصلگی نسل حاضر، راحت گزینی و دوری از پیچیدگی و دشواری، تکیه بیشتر بر رسانه های تصویری و... را هم مدنظر قرار خواهیم داد و در برنامه های تربیتی، ابزار و شرایط را به استخدام «اهداف تربیتی» خواهیم گرفت. اگر آموزش انتقال معلومات و دانش هایی از بیرون به ذهن افراد تحت تعلیم باشد،پرورش عبارتست از رویاندن از ریشه و رشد دادن از درون و به فعلیت رساندن قوا و استعدادهای نهفته در انسان ها. استعدادهای بشری تنها در زمینه علوم و فنون و مهارت نیست، بلکه عرصه اخلاق و معنویت و کمال جویی هم قلمروی است که باید استعداد های افراد را شناخت و آن را همچون بذری رویاند و آبیاری و مراقبت کرد تا به مراحل بالاتر رشد برسد. نقش هنر در این زمینه می تواند توجه دادن انسان به فطریات و جاذبه های معنوی و راز خلقت و چرایی زیستن و هدف آفرینش باشد و مربی هنرمند، حرکت درونی و رشد باطنی در افراد را سامان می دهد. هنر می تواند در ذهن افراد، سوال پدید آورد و در پی آن، آنان را برای یافتن جواب برانگیزد. سوال های اساسی برای حیات انسانی چیست؟ کیستم و چیستم و کجایم و چرا زندگی می کنم و چگونه ام و چگونه باید باشم؟ اینها سوالاتی است که گاهی مورد غفلت انسان است و یادآوری آنها نشان بیداری است. اگر روش های هنری بتواند این سوال ها را برای انسان عمده و اساسی کند، یک گام به جلو برداشته است. و اگر بتواند شوق و انگیزه یافتن جواب را هم پدید آورد، گامی دیگر برداشته است و اگر پاسخ ها را هم به کمک تلاش و حرکت درونی انسان ها بیابد، گام سوم تحقق یافته است. طرح سوال تازه در ذهن و کمک به حل آن و یافتن پاسخ درست، کار ارزنده و تحول آفرینی است که از هنر ساخته است و هنر است که انسان را در آستانه «حقیقت های پنهان» به درنگ و تامل وا می دارد. ورزیدگی فکر انسان در اثر نوعی ورزش خودجوش و دست و پنجه نرم کردن با ابهام ها، سوال ها، مشکلات و راه حل ها،در سایه هنر عملی است. روشن است که نوآوری و خلاقیت و ابداع، در نحوه پرداختن به موضوع نیز دامنه تاثیرگذاری و رشد از درون را می افزاید. از قوی ترین عوامل برانگیزاننده، دوست داشتن و نفرت داشتن است. به تعبیر دیگر، «حب و بغض» در ایجاد انگیزه برای انجام یا ترک کاری بسیار نیرومند است. بهره گیری از تشویق هم بر همین پایه استوار است. الگو، و نقش آن در جذب نیز آشکار است و تاثیر قهرمانان و اسوه ها و زندگی نامه آنان بیش از موعظه مستقیم است. محبت ها و بغض و کینه ها اگر در مسیر خوب هدایت شود، زمینه ساز تعالی روحی و اخلاقی انسان هاست. در تربیت، الگوی مثبت و شایسته ، دیگران را در پی خود می کشد و الگوهای منفی، انحطاط آور و ابتذال آفرین است. رمز دعوت به تبعیت از اسوه ها که در قرآن است و نهی از پیروی از سران تباهی در همین حقیقت نهفته است. گزافه نیست اگر نقش هنر را بالاترین نقش در ایجاد کشش و کوشش در انسان ها بدانیم. از این رو به کارگیری هنر در برنامه های تربیتی، می تواند تاثیر تربیت را عمیق تر و ماندگارتر سازد و بستر تاثیرپذیری از هدایت ها و حکمت های متعالی را گسترده تر گرداند. همان گونه که در یک سوپر مارکت یا مغازه، ویترین و دکور تاثیر بسزایی در جذب مشتری دارد، ارزش های معنوی و تربیت های اخلاقی هم کم ارزش تر از کالاها و اجناس نیستند. برای عرضه آنها هم، باید از ذوق و هنر بهره گرفت و جاذبه آفرید و ابداع داشت. معرفی قهرمانان خوب و الگوهای شایسته، در قالب فیلم، تئاتر، داستان، نقاشی و خط، طراحی، آموزش، شعر و سرود، در راسخ تر کردن ملکات اخلاقی در انسان ها موثر است. در میان جوانان هم الگوهای خوب، فراوان یافت می شود، آنان که برای لحظه لحظه عمرشان برنامه ریزی می کنند. آنان که هر کاری را در شان و شایسته جایگاه انسانی خود نمی دانند. آنان که در زندگی فردی و اجتماعی به حریم ها و خط قرمزهایی معتقدند و رفتار خود را براساس آنها تنظیم می کنند، آنان که خلأ روحی خود را با عبادت پر می کنند. اینان هم تابلوهای کمال نمایند و نقش الگویی دارند. می توان با ابزار و شیوه های هنری، این گونه افراد و چنین صفات و حالاتی را به صورت سرمشق در آورد و هنرمندانه الگوهای ارزشی ارائه نمود و به تکثیر خوبی ها پرداخت. ایجاد نفرت از ستم و ریا و تبعیض و اعتیاد و بیکاری و دروغ و مفاسد اخلاقی هم می تواند زمینه فاصله گرفتن جوانان را از این رذائل فراهم سازد، که تنها در سایه کار هنری، عملی است و نقش آفرین تر، اگر در امر تربیت در پی تاثیرگذاری و جذب مخاطبیم، از نوآوری به عنوان یکی از اهرم های جذب، نباید غفلت کنیم. گریز از تکرار و یکنواختی که در افراد است، ضرورت ابداع و شیوه های نو را در تربیت الزامی می سازد و هنر می تواند به تربیت هم جاذبه ببخشد. طبعاً کسانی توانایی نوآوری دارند که با شیوه های کهن و نمونه های قدیم و قالب های متداول و مرسوم آشنا باشند ونارسایی ها و ضعف جاذبه های آنها را بشناسند و در پی نوآوری برای تحت پوشش قراردادن گروه های بیشتر و متنوع تری باشند. از این جهت کار مربی باید پیوسته از تحول و نوشدن و ابداع برخوردار باشد. بکارگیری هنر در مورد تربیت از این رهگذر است که هم ضرورت می یابد، هم افق های جدیدتری را می گشاید. کنار گذاشتن قالب های سنتی و دیرین، درست نیست؛ اما بهره گیری از آنها هم هرگز کافی نیست. مثل شیوه های تبلیغی که اکتفا به رسم کهن پاسخگو نیست، بلکه در کنار آنها از روش های نو هم باید بهره گرفت. چون نوآوری و نوگرایی بردامنه مخاطبان پیام تبلیغی و تربیتی می افزاید.
باری، هنر تربیتی شاخصه ارزشی بودن هنر است و تربیت هنری عامل دیرپایی وگستردگی و نفوذ بیشتر محتوای تربیت است.
منبع:روزنامه کیهان
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}